حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش
حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش

پرنده ماهی حباب

پرنده ی بالای درخت گفت :
امروز بیست و پنجمین روزیست که من از همه چیز با تو می گویم و تو هیچ حرفی نمی زنی . "

ماهی توی حوض تماشایش کرد .

پرنده ی بالای درخت گفت
حرفی بزن .

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت گفت
غمگینی ؟

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت گفت
با من خوشبختی ؟

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت گفت
آمدن یا نیامدنم برایت اصلا فرقی هم دارد ؟

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت گفت
آوازم را دوست داری ؟

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت گفت
اصلا من را ...... ؟

ماهی توی حوض تماشایش کرد

پرنده ی بالای درخت پرواز کرد و رفت .

ماهی توی حوض تماشایش کرد
فریاد هم که زد ، صدایش شبیه چند تا حباب بود

خانه ی دوست کجاست؟

در فلق بود که پرسید سوار


آسمان مکثی کرد


رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید


و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:


"نرسیده به درخت


کوچه باغی است که از باغ خدا سبز تر است


و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است


می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ، سر به در می آرد


پس به سمت گل تنهایی می پیچی


دو قدم مانده به گل


پای فواره جاوید اساطیر زمان می مانی


و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد


در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی


کودکی می بینی


رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور


و از او می پرسی:

 

خانه دوست کجاست؟

سال نو مبارک

سال نو مبارک


همین جا واسه ی همه ی کنکوری ها آرزوی موفقیت دارم و بعد بچه های کلاس خودمون بعد هم دوست های نزدیک تر ! انشاالله همشون تابستونی خبرای خوب بشنوند.


امیدوارم سالی خوب عیدی شاد و لبی خندون داشته باشید.