سوختن با تو به پروانه شدن می ارزد
عشق اینبار به دیوانه شدن می ارزد
گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی
جستجوی تو به بی خانه شدن می ارزد..
تیشه بر ریشه ی قصری که در آن شیرین نیست
بیستون بی تو به ویرانه شدن می ارزد
خاک خامم عطش آتش و می در دل من
بزن آتش که به پیمانه شدن می ارزد
شانه ام زیر غم عالم و آدم اما
یک نفس زیر سرت شانه شدن می ارزد✿ ..
ادامه...
به دنیا آمدم تا زندگی کنم اما زندگی مرا کرد... به دنیا آمدم تا خود را بشناسم اما دیگری را شناختم... به دنیا آمدم تا با خدا باشم اما شیطان مرا در بر گرفت... به دنیا آمدم تا از خدا کمک بگیرم ولی از بنده ی او طلب کمک کردم... به دنیا آمدم تا فقط از خدا بترسم , از همه ترسیدم جز او... به دنیا آمدم تا پدرم خوشحال شود اما او ناراحت شد... به دنیا آمدم تا همانند ماه در شب بتابم اما ماه گرفتگی شد... به دنیا آمدم تا لطافت باران را حس کنم اما فقط زیر آن خیس شدم... به دنیا آمدم تا عاشق باشم اما عشق را در من کشتن... به دنیا آمدم تا هر روزم بهتر شود ولی هر روزم بدتر شد... به دنیا آمدم تا آن را عوض کنم اما دنیا مرا تغییر داد... به دنیا آمدم تا بدرخشم اما مرا نابود کردن... به دنیا آمدم تا دوست باشم اما مرا نارفیق خواندند... به دنیا آمدم تا با آنان باشم اما مرا از خود ندانستن... به دنیا آمدم تا دیده شوم اما مرا ندیدن... به دنیا آمدم تا با دلی پاک از دنیا بروم ولی دلم آغشته به خون است... باز به دنیا خواهم آمد... آن روز نزدیک است... این بار می درخشم... می تابم... دیده می شوم... پاک می مانم... عاشق می شوم... با خدا می مانم... و فریاد می زنم... فریاد می زنم که هستم... من هستم... و خواهم بود... برای همیشه...
۸->
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دلنوشت شماره 14
نوشته شده توسط سجاد
به دنیا آمدم تا زندگی کنم اما زندگی مرا کرد... به دنیا آمدم تا خود را بشناسم اما دیگری را شناختم... به دنیا آمدم تا با خدا باشم اما شیطان مرا در بر گرفت... به دنیا آمدم تا از خدا کمک بگیرم ولی از بنده ی او طلب کمک کردم... به دنیا آمدم تا فقط از خدا بترسم , از همه ترسیدم جز او... به دنیا آمدم تا پدرم خوشحال شود اما او ناراحت شد... به دنیا آمدم تا همانند ماه در شب بتابم اما ماه گرفتگی شد... به دنیا آمدم تا لطافت باران را حس کنم اما فقط زیر آن خیس شدم... به دنیا آمدم تا عاشق باشم اما عشق را در من کشتن... به دنیا آمدم تا هر روزم بهتر شود ولی هر روزم بدتر شد... به دنیا آمدم تا آن را عوض کنم اما دنیا مرا تغییر داد... به دنیا آمدم تا بدرخشم اما مرا نابود کردن... به دنیا آمدم تا دوست باشم اما مرا نارفیق خواندند... به دنیا آمدم تا با آنان باشم اما مرا از خود ندانستن... به دنیا آمدم تا دیده شوم اما مرا ندیدن... به دنیا آمدم تا با دلی پاک از دنیا بروم ولی دلم آغشته به خون است... باز به دنیا خواهم آمد... آن روز نزدیک است... این بار می درخشم... می تابم... دیده می شوم... پاک می مانم... عاشق می شوم... با خدا می مانم... و فریاد می زنم... فریاد می زنم که هستم... من هستم... و خواهم بود... برای همیشه...
۸->