حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش
حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش

رنگین کمان

همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید

باز روشن می شود زود

تنها فراموش نکن این حقیقتی است

بارانی باید تا رنگین کمانی برآید...


http://www.arrowphotos.com/images/Topics/Rainbows/WW1S1465-1sAP.jpg

نظرات 1 + ارسال نظر
Sajjad سه‌شنبه 20 مهر 1389 ساعت 10:48 ب.ظ http://www.MLBK.blogsky.com




دلنوشت شماره 14

نوشته شده توسط سجاد







به دنیا آمدم تا زندگی کنم اما زندگی مرا کرد... به دنیا آمدم تا خود را بشناسم اما دیگری را شناختم... به دنیا آمدم تا با خدا باشم اما شیطان مرا در بر گرفت... به دنیا آمدم تا از خدا کمک بگیرم ولی از بنده ی او طلب کمک کردم... به دنیا آمدم تا فقط از خدا بترسم , از همه ترسیدم جز او... به دنیا آمدم تا پدرم خوشحال شود اما او ناراحت شد... به دنیا آمدم تا همانند ماه در شب بتابم اما ماه گرفتگی شد... به دنیا آمدم تا لطافت باران را حس کنم اما فقط زیر آن خیس شدم... به دنیا آمدم تا عاشق باشم اما عشق را در من کشتن... به دنیا آمدم تا هر روزم بهتر شود ولی هر روزم بدتر شد... به دنیا آمدم تا آن را عوض کنم اما دنیا مرا تغییر داد... به دنیا آمدم تا بدرخشم اما مرا نابود کردن... به دنیا آمدم تا دوست باشم اما مرا نارفیق خواندند... به دنیا آمدم تا با آنان باشم اما مرا از خود ندانستن... به دنیا آمدم تا دیده شوم اما مرا ندیدن... به دنیا آمدم تا با دلی پاک از دنیا بروم ولی دلم آغشته به خون است... باز به دنیا خواهم آمد... آن روز نزدیک است... این بار می درخشم... می تابم... دیده می شوم... پاک می مانم... عاشق می شوم... با خدا می مانم... و فریاد می زنم... فریاد می زنم که هستم... من هستم... و خواهم بود... برای همیشه...

۸->

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد