حقیقت زندگی تویی زندگی کن..از نعمت های خدا استفاده کن شکرش کن.
زندگیم بی درد است! خدایا شکرت :)
شور زندگی را در بیاور
پ.ن : هر وقت مرگ و جلوی چشمات دیدی بعد می فهمی حرفام تعجب هم نداشت خیلی!
پارسال شب عید
غمگین بود!غمگین
ناراحت از این که ماه رمضون تموم شد..
اما امسال از این ماه رمضون هیچی نفهمید..
جبران می کنه خدا..
گوش بده به حرف هاش..
می دونه
می فهمه
.
.
یا ر ب ..
دلم برای توست
زندگی
گاهی تلخ
گاهی شیرین...
من در شروع زندگیم!!می خوام چند چیز و رعایت کنم!:
تا بعد
ایمان
اخلاق
صبر
تلاش با توکل
: )
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پر است
صبر
صبر
.
.
.
صبر
لب خند
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پر است
دیده از مهر و دل از عشق و لب از حرف پر است!
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
بندهی عشقم و از هردو جهان آزادم
طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتاد
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
ادم آورد در این دیر خرابآبادم/
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سرکوی تو برفت از یادم/
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم خرف دگر یاد نداد استادم/
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم/
تا شدم حلقه بهگوش در میخانهی عشق
هر دم آیدغمی از نو بهمبارکبادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشهی مردم دادم
پاک کن چهرهی حافظ به سرزلف ز اشک
ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم
باز هم قصه ی سحر...
قصه ی زنگ زدن بابا و بیدار کردن من اگر که خوابیده باشم!
باز هم بوی شیر خرما و آب آلورا! که بابا به زور به خوردم می ده!
بوی زود بیدار کردن بابا که بعد از این که سحری خوردی می ری می خوابی و درخواست می کنی واسه نماز بیدارت کنن!
بوی سحری که خونه ی مامان بزرگ زندگی می کردی و صبح تو حال بزرگ و تاریک کارهای مدرسه رو انجام می دادی تا صبح!
بوی سحر پارسال که از adsl خبری نبود و با ترس و لرز اول دختر دایی و می فرستادی پایین بعد می گفتی اگه اوضاع آروم بود من و صدا کن :دی! (امان از اون چراغ بزرگ قرمز تلفن!!)
بوی سحر خونه ی دایی که موندن خونشون به شرط خندست!که موقع سحر سر نون سه نفر با هم دعوا می کنن!!هر زورش بیش تر باشه نون مال اون!
بوی سحر میاد!...بوی سحر رفت :دی
اعتراف نوشت : من گشنم شده!:دی
ترس یا نور؟
کدام را باور باید کرد؟
تو این ماه رمضون اینقدر فشار معنوی زیاد شده دارم می ترکم!:دی
از حق الناس می ترسم...
از زندگی می ترسم...
از اتفاق های بد می ترسم...
اگر عصبانی شدم مثل سریال ش ۱ زدم یکیو کشتم؟؟؟!!!
اگر نیت هام خالص نباشه مثل ش ۲؟
اگر این اتفاق های ناگوار برای من بیافته مثل ش ۳؟
اگر کاری ناخواسته کردم؟اگر حرفی ناخواسته زدم کسی ناراحت شد؟..
خدایا رحمتت را مایه ی آرامش کن که می ترسم..
شدم مثل کسایی که راه نمی رن چون می ترسند پاشون بشکنه :دی
نفس های سخت و سنگین!
زندگی برای آرامش یا مجازات؟
من جایز الخطا هستم! می ترسم..
ویسرلی امری..