حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش
حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش

....

 

یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلام حرف بزنم برویش نگاه کردم :

 

 

فریاد کشید آخر خفه شدم چیزی بگو .

 

گفتم : نشنیدی برو !!!

 

نظرات 4 + ارسال نظر
الهه جمعه 10 مهر 1388 ساعت 11:29 ب.ظ

با من که نیستی؟ :D

من سمعک دارم! ببین :)

کو؟

یه دوست شنبه 11 مهر 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

این وقته شب کی بوده که فریاد کشیده؟

تو فکرم بوده!
کسی صداشو نشنید فکر کنم!

یه دوست شنبه 11 مهر 1388 ساعت 12:25 ق.ظ

فریاد کشید اخر خفه شدم چیزی بگو

این نگارش دقیقش چطوریه ؟

فریاد کشید : آخر خفه شدم چیزی بگو؟
یا
فریاد کشید ، آخر خفه شدم ، چیزی بگو؟

فریاد کشید ، آخر خفه شدم ، چیزی بگو؟
یا همون
دیگه خسته شدم چرا چیزی نمی گی!

مثلا الهه! یکشنبه 12 مهر 1388 ساعت 02:17 ب.ظ

فهمیدم با من بودی! خوب واضح صحبت کن! چرا سمعکوم ندیدی!!!

اوه! من و تو ا ساعت سکوت!!!!!!!!!!!!!!!!جالب میشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد