امروز منتظر تاکسی می ایسته نیم ساعت نمی یاد!
پیاده به سمت خونه راه میافته..
توی راه می بینه جوونی که کنار رستوران نشسته و سیگار می کشه.
چند لحظه قبل جوونی دیده که تدریس می کنه و به بهترین جاها رسیده.
چند تا جوون دیگه توی ماشین نشستن صدای ضبط زیاد و به قولی جوونی می کنند با خودش فکر می کنه جوونی همزمان توی یک ساختمون فکر خرج روزانشه و کارگری می کنه.یکی یک زندگی معمولی داره..یکی تو روزی مثل امروز جون کسی و به خطر می اندازه یکی جونشو نجات میده.
خدا از آفرینش هر کس هدفی داشت..کاش به هدف آفرینش خود پی ببریم :)
چقدر تفاوت بین فکر ها .. چقدر تفاوت بین زندگی ها .. چقدر تفاوت بین سرنوشت ها ..این است دنیا !
پ.ن :بعد از چهارشنبه سوری امیدوارم همه سالم باشند.