حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش
حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش

آن ترک شیرازی

به قول حضرت حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

و صائب در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

و شهریار در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

و دوستی گوید:
هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را
کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را 

منبع: cloob.com

یک یستنی ساده

هیچ وقت از کافی شاپ خوشم نیامده.وقتی آدم های رنگارنگ رو می بینم که به زور دارند به هم لبخند می زنند٬ حالم بهم می خورد.

بعد از مدتها یک روز عصر رفتم به یکی از این کافی شاپ ها٬ همینطور که داشتم به مردم نگاه می کردم ٬ دیدم یک دختر آدامس فروش کوچولو آمد تو و رفت پشت یک میز نشست.

برایم جالب بود ! پیشخدمتی که خیلی ادعای انسانیتش می شد به سمت آن دختر بچه یورش برد تا او را بیرون بیندازد.

دختر بچه با اعتماد به نفس کامل به پیش خدمت گفت: پولش را می دهم ٬ هیچ چیز مجانی ای نمی خواهم!

کمی پایش را تکان داد و در حالی که زیر نگاه سنگین بقیه بود به پیشخدمت گفت : یه بستنی میوه ای چند؟

پیش خدمت با بی حوصلگی گفت: پنج دلار.

دختر بچه دست کرد توی لباسش و پولهایش را بیرون آورد و شروع به شمردن کرد . بعد دوباره گفت : یک بستنی ساده چند؟

پیش خدمت بی حوصله تر از قبل گفت : سه دلار.

دختر آدامس فروش گفت:پس یک بستنی ساده بدهید.

پیش خدمت یک بستنی برایش آورد که فکر نمی کنم زیاد هم ساده بود!

(احتمالا مخلوطی از ته مانده بقیه بستنیها)

دخترک بستنی را خورد و سه دلار به صندوق داد و رفت. وقتی که پیش خدمت برای بردن ظرف بستنی آمد٬ دید دخترک کنار ظرف بستنی دو تا یک دلاری مچاله شده گذاشته است برای انعام!

http://soushi2000.blogspot.com/2008/09/blog-post_20.html

خـــــــــــدایا مـــــــــــــرا ببخش

خـــــــــــدایا مـــــــــــــرا ببخش

 

خدایا، مرا ببخش! به خاطر همه لحظه‏هایی که به یاد تو نبوده‏ام!

 

به خاطر همه سجده‏هایی که زود سر از مهر برداشتم .

 

به خاطر همه درهایی که کوبیده‏ام و خانه تو نبوده‏اند .

 

به خاطر همه حاجاتی که از غیر تو خواسته‏ام .

 

به خاطر همه وعده‏هایی که تو دادی و من باور نکردم .

 

به خاطر همه آنچه به خاطر سعادت من از من خواستی و من اعتماد نداشتم .

 

به خاطر همه آنچه خواستی به من بفهمانی و من نفهمیدم .

 

به خاطر همه نعمتهایت که شکر نکرده‏ام .

 

به خاطر همه مهربانی‏هایت که با گناه پاسخ داده‏ام .

 

به خاطر همه چشم‏پوشی‏هایت که سوء استفاده کرده و گستاخ‏تر شده‏ام .

 

به خاطر همه آنچه در راه من خرج کرده‏ای و من هیچ در راه تو خرج نکرده‏ام .

 

 

به خاطر ...

 

مرا ببخش! نه به خاطر آنکه من لیاقت‏بخشیده شدن دارم;

 

به خاطر اینکه تو شایسته بخشیدنی!

 

نه به خاطر آنکه گناهان من بخشودنی هستند;

 

به خاطر اینکه تو اهل عفو و مغفرتی و گذشت کار توست

 

نه به خاطر اینکه من خوب شده‏ام;

 

به خاطر اینکه تو خوبی!

 

نه به خاطر آنکه مرا خوشحال کنی

 

به خاطر اینکه پیامبرت و اولیاء تو، خوشحال شوند!

 

مرا ببخش، نه به خاطر من!

 

به خاطر «آن که‏» گناهان من اول او را اذیت می‏کند!

 

به خاطر «آن که‏» گناهان من، غربت و آوارگی و غیبت او را تمدید می‏کند!

 

به خاطر «آن که‏» هر هفته پرونده اعمال مرا به دست او می‏دهند!

 

به خاطر «آن که‏» این بار نمی‏داند با چه رویی پیش تو شفاعت مرا کند!

 

به خاطر «آن که‏» قرار است‏بر زمین آقایی و سروری کند و گناهان من مانع این کار شده‏اند!

 

به خاطر «آن که‏» دوستش داری و او تو را دوست دارد!

 

به خاطر «آن که‏» ناراحتی او ناراحتی توست و خوشحالی او خوشحالی تو!

 

به خاطر امام زمان مرا ببخش

پنج کار را انجام بده ، بعد هرچه می خواهی گناه کن!!

شخصی آمد نزد امام حسین (ع)

گفت من فردی گنهکارم ، و توان مقابله با گناه هم در من نیست . پس مرا نصیحتی فرما!

حضرت فرمودند:

پنج کار را انجام بده ، بعد هرچه می خواهی گناه کن!!

1-  روزی خدا را نخور ، بعد هرچه می خواهی گناه کن.

2-  از مملکت خدا بیرون رو ، بعد هرچه می خواهی گناه کن.

3-  برو جایی که خدا تو را نبیند و بعد هرچه می خواهی گناه کن.

4-  وقتی فرشته مرگ برای قبض روح به سراغت آمد ، او را از خود دور کن و بعد هرچه می خواهی گناه کن.

5-  وقتی که مالک جهنم  خواست تو را داخل آتش نماید ، پس داخل مشو و بعد هرچه می خواهی گناه کن
http://kashanhami.blogfa.com/                  منبع

پدر...

مردی دیروقت ‚ خسته از کار به خانه برگشت. دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.سلام بابا ! یک سئوال از شما بپرسم؟

- بله حتمآ. چه سئوالی؟

- بابا ! شما برای هرساعت کار چقدر پول می گیرید؟مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد. چرا چنین سئوالی میکنی؟

- فقط میخواهم بدانم.

- اگر باید بدانی ‚ بسیار خوب می گویم : 20 دلار پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشود 10 دلار به من قرض بدهید ؟

مرد عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سئوال ‚ فقط این بود که پولی برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملآ در اشتباهی‚ سریع به اطاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه وقت ندارم.

پسر کوچک‚ آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد: چطور به خودش اجازه می دهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سئوالاتی کند؟

بعد از حدود یک ساعت مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است. شاید واقعآ چیزی بوده که او برای خریدنش به 10 دلار نیاز داشته است. به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خوابی پسرم ؟

- نه پدر ، بیدارم.

- من فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این 10 دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست‚ خندید و فریاد زد : متشکرم بابا ! بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله شده در آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته ‚ دوباره عصبانی شد و با ناراحتی گفت : با این که خودت پول داشتی ‚ چرا دوباره درخواست پول کردی؟

پسر کوچولو پاسخ داد: برای اینکه پولم کافی نبود‚ ولی من حالا 20 دلار دارم. آیا می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ...

آقای پدر!

آقای پدر!

 

متاسفانه بسیاری از جوانان با وجود گذشت دو دهه از زندگی خود هنوز راه ورسم رفتار با پدر این فرشته سبیلو را نمی دانند. بیایید با رعایت نکات ساده زیر قدر شناس زحمات او باشیم! 

 

 

هر روز صبح صمیمانه به پدر سلام کنید اما هیچوقت نگویید " چطوری پسر!"

 

وقتی پدر با عصبانیت مشغول نصیحت کردن شماست به سقف نگاه نکنید (می توانید به تلویزیون نگاه کنید!)

 

هرگز دستتان را داخل جیب شلوار پدر تان که از جالباسی آویزان است نکنید.

اما اگر پدرتان حساب پولهای داخل جیبش را ندارد اشکالی ندارد!

 

در مقابل دوستتان با پدرتان باعصبانیت حرف نزنید ، چون ممکن است دوستتان نارحت شود!

 

هرگز پدر را " تو" خطاب نکنید.

اما می توانید خواهر و برادر ، گربه، گلدان و اتومبیلتان را " تو " خطاب کنید (البته اگر ماشینتان تویوتا کمری است باید " شما " بگویید!)

 

سعی کنید گاهی با پدرتان شوخی کنید اما لپش را نکشید!

 

در حین رانندگی برای خنده چشم هایش را نگیرید (ممکن است بر اثر خنده زیاد تلف شوید!)

 

هیچوقت سیگار نیم سوخته خود را به پدر تعارف نکنید ( تعارف سیگار کامل نشانه شخصیت شماست!)

 

هر سال روز پدر جوراب هدیه ندهید، زیر پوش هم برای رفع تنوع بد نیست!

 

اگر پدر در مورد اینکه چرا شب دیر به خانه آمده اید سوال کرد هیچوقت نگویید "برو بابا ، عشقمه دیر بیام" مودب باشید و بگویید: " بروید بابا ، دیر آمدن عشق من است!"

 

اگر وقتی دارید با پدر تان درد دل می کنید او روزنامه می خواند ، عقده ای نشوید ، بلاخره خودتان روزی پدر می شوید و می توانید همین کار را با پسرتان بکنید و تخلیه روانی شوید

 

منبع:www.cloob.com