حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش
حقیقت نارنگی !

حقیقت نارنگی !

زندگی در جزئیات آفرینش

نزدیکی

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که
وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا
بود و غیر از خدا هیچکس نبود. این
قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا
هیچ کس نیست.
 

استادى از شاگردانش
پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم
داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که
خشمگین هستند صدایشان را بلند
می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى
کردند و یکی از آن ها گفت :
در
آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از
دست می‌دهیم.


استاد پرسید:
اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم
درست است امّا چرا با وجودى که طرف
مقابل کنارمان قرار دارد داد
می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى
ملایم صحبت کرد :چر
ا هنگامى که
خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام
جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى
هیچکدام استاد را راضى
نکرد.


سرانجام استاد چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر
عصبانی هستند
، قلب‌هایشان از
یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها
براى این که فاصله را جبران کنند
مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان
عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این
فاصله بیشتر است و آن‌ها باید
صدایشان را
بلندتر کنند.


سپس استاد پرسید: هنگامى که دو
نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى
می‌افتد آن ها سر
هم داد
نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با
هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون
قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است .


استاد ادامه داد: هنگامى که
عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه
اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف
معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در
گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز
هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.


سرانجام، حتى از نجوا کردن هم
بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر
نگاه می‌کنند. این هنگامى
است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین
قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.

 

امیدوارم روزی رسد که تمامی انسان ها قلب هایشان به یکدیگر نزدیک شود.

۹۰ سال زود تموم میشه؟!

حداکثر ۹۰ سال بیشتر و کمتر وقت داریم زندگی کنیم.

حداکثر ۹۰ سال وقت داریم به چیزهایی که می خوایم برسیم

حداکثر ۹۰ سال وقت داریم از خدا تشکر کنیم(حیف نیست ناشکری کنیم)


حیف نیست همش غصه ی این ۹۰ سال و بخوریم!!!

مواظب باشیم تو این ۹۰ سال دل کسی و نشکونیم.

راحت زندگی کنیم...نترسیم.


تلاش کنیم ۹۰ سال خوبی داشته باشیم!

زندگی

خدا..

.

.

.

زندگی سخته؟

زندگی کردن سخته؟

شاید خیلی هم سخت نیست و فقط ما آدم هاییم که خیلی سخت می گیریمش.

شاید هم من اشتباه می کنم و سخته.


زندگی گاهی سخته گاهی آسون.

گاهی می تونیم گاهی نمی تونیم.

گاهی میشه گاهی نمیشه.

بعضی وقت ها فراز داریم گاهی وقت ها هم  فرود.

گاهی اشتباه می کنیم گاهی درست عمل می کنیم.

این میشه زندگی که خیلی هم سخت نیست..داره می گذره....حواسمون هست؟!

خدا کمک کن..


نمی دونم می تونم چی کار کنم.
کاش...فقط..


یاد..

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 

تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ


وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ


وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا


﴿اسری/۴۴﴾

 

آسمانهاى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست

او را تسبیح مى‏ گویند و هیچ چیز نیست مگر اینکه در حال

 ستایش تسبیح او مى ‏گوید ولى شما تسبیح آنها را درنمى‏ یابید

 به راستى که او همواره بردبارآمرزنده است.

 

پاسخ

حمید مصدق :

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

فروغ فرخ زاد :

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 

نمی دونم!

 

در واپسین لحظات و در اوج سکوت و تنهای ام

صدای دلنواز یادت در قصه بی کسی ام می پیچد

باز شب می شود و من از سیاهی می هراسم

و باز دل خسته از فراق عشق می گریم

و بر تلخی تمام غمهای زندگی ام

اشک می ریزم

وقتی می خواهم چهره تو را به یاد بیاورم

چشمانم را می بندم و در سفید رنگی ارامش بخش

چشمان تو را می بینم

و صدای تو را مرور می کنم

با اینکه از برخی سکوتها دلزده ام

با رفتن تو بود که تنهایی من رقم خورد

تو رفتی و من به یادت

با غنچه های گل نرگس،با حیاط خانه

با غم و غربت خودم

همدم و هم زبان شدم

بیا که دلتنگ توام

دل شکسته ام را فراموش نکن

همیشه با خودم فکر می کنم

و در هر رهگذری تو را می بینم

و با توانی که از دوستی ها می گیرم از کنارت می گذرم

من به یاد تو هستم

تو هم مرا در یاد خودت داشته باش

 

و به یاد روزهایی که تو از کنارم می گذشتی

و من به امید نگاه تو

ای ماه شبهای تاریکم

گم کرده ام تو را

سپیده گفت با طلوع افتاب نگاهت را در انتظار باشم

اما افسوس که در واژنامه زندگییم

 طلوع غریبی می کند

گفت به دیروزت بنگر

دیروزم را غروب بی کسی به یغما برد

و تنهایم گذاشت

امروزم را که جستجو می کنم

جز گریه های دلتنگی و دلواپسی فردا

و خاک سردی که در اغوشم می گیرد

و دستان لرزانی که بر سنگ

 سردی گلهای نرگسی را پرپر می کند

چیزی نمی یابم

 

وقتی بیایی از دریا برایت می گویم

که به امید آمدنت چگونه شب را به سحر می رساند

از غربت قناری هایی برایت می گویم

که بی تو نای خواندن نداشتن

وقتی بیایی به تو می گویم

که واژه نامه زندگییم پر شده از چشم انتظاری

متن زندگییم پر شده از حدیث آبی آمدنت

وقتی بیایی به تو می گویم

که تنها عشق به آمدنت دلم را زنده نگه داشته

نذر کرده ام وقتی آمدی

از زنبق ها گردنبندی بسازم

و شهر را زیر حریر سبز خیال بپوشانم

و دنیا را سرشاراز صداقت قناری ها سازم

و با تو از تمام با تو بودن ها سخن بگویم.

 

 

 

 

 

زندگی

کاش می دانستید که زندگی با همه وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی حس جاری شدن است

زندگی کوشش و راهی شدن است

 از تماشاگر اغاز حیات 

تا به جایی که خدا می داند

7.gif

....

 

یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلام حرف بزنم برویش نگاه کردم :

 

 

فریاد کشید آخر خفه شدم چیزی بگو .

 

گفتم : نشنیدی برو !!!

 

درد

....ناگهان جای زخم پیشانی هری به شدت تیر کشید .

درد پیشانیش چنان شدید و بی امان بود که پیش از آن هرگز چنان دردی را تجربه نکرده بود چوبدستی از دستش افتاد ... با هر دو دوست سرش را گرفت زانو هایش خم شد و به زمین افتاد چشم هایش جایی را نمی دید...

سرش چنان درد می کرد که گمان می کرد هر لحظه ممکن است فرق سرش از درد بشکافد..

چقدر سخته!

چقدر سخته که عشقت روبروت باشه نتونی هم صداش باشی..
چقدر سخته که یک دنیا بها باشی نتونی که رها باشی..


چقدر سخته

چقدر سخته که بارونی بشی هر شب نتونی آسمون باشی..
چقدر سخته که زندونی بمونی بی در و دیوار نتونی همزبون باشی..


چقدر سخته

چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حسه بیرونه..
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون غمش یک قطره بارونه..


چقدر سخته که چشمات رنگ غم باشه ولی ظاهر پر از خنده ..

چقدر سخته که عشقت آسمون باشه ولی آسون بگن چنده..

چقدر سخته کلامت ساده پرپر شه نتونی ناجیِش باشی..

چقدر سخته که رفتن راه آخر شه نتونی راهیِش باشی..

چقدر سخته دلت پر باشه ساکت شی ولی تو سینه داغون شی..

چقدر سخته که نزدیک خدا باشی ولی غرق ادا باشی...


 چه بدبخته قناری که بخونه اما رویاش حسه بیرونه...
چه بدبخته گلی که مونده تو گلدون غمش یک قطره بارونه

 

آهنگ چقدر سخته رضا صادقی

 

 

خدا

قرآن و باز کردم...(سوره ی اعراف باز شد...)


و سرنوشت ما را هم در این دنیا و هم در آخرت نیکویی و ثواب مقدر فرما که ما بسوی تو هدایت یافته ایم خدا فرمود که عذاب من بهر که خواهم رساند ولیکن رحمت من همه  موجودات را فرا گرفته و البته برای آنان که راه تقوی ژیش گیرند و زکات می دهند و به آیات خدا می گروند آن رحمت را بر آن ها حتم و لازم خواهیم کرد(۱۵۶)آنانکه پیروی کنند از رسول و پیغمبر امی که در تورات و انجیل که در دست آنهاست نگاشته می بایند آن ها را امر به نیکویی و نهی از زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال و هر پلید منفور را حرام می گردانند و احکام پر رنج و مشقتی را که چون زنجیر به گردن خود نهادند همه را بر می دارد پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاهداشتند و یاری کردند و نوری را که به او نازل شد پیروی نمودند آن گروه به حقیقت رستگاران عالمند(157)بگو که منبر همه ی شما جنس بشر رسول خدایم آن خدایی که آسمان و زمین همه ملک اوست هیچ خدایی جز او نیست که او زنده می کند و می میراند پس ای مردم به خدا باید ایمان آورید و به رسول او پیغمبر امی آن پیغمبری که بس به خدا و سخنان خدا گرود شما باید پیرو او شوید تا هدایت یابید(158)جماعتی از قوم موسی حق هدایت جسته و به این دین باز می گردند(159)


قشنگ بود...

ادبیات :)

امروز ۲ زنگ مدرسه بودیم هر دو زنگ ادبیات!

دیشب فکرشو که می کردم کابوس می دیدم! ولی فوق العاده بود خیلی خیلی خوب بود...

معلمی با اطلاعات در هر زمینه ای !

۵ زبان بلد بود ! ۱۷ سالگی هم لیسانس گرفته بود!(این هارو خودش نگفت فهمیدیم!!)


بهترین کلاسی بود که تا حالا بودم فوق العاده! امیدوارم استفاده ی لازم و از این معلم ببرم!
فکر کنم تنها معلمی باشه که واسه کنکور درس می ده ولی لازم نیست مداد بگیری دستتو فقط بنویسی!!ادبیات شیرین شد:)


کاش به جای ۱ زنگ شیمی ۱۰۰ زنگ ادبیات داشتیم !


از موضوعات جالب امروز :


-خدا حوا رو برای آرامش انسان فرستاد و معلم اضافه کرد نمی دونم چرا حواهای امروز و برای شر فرستاد.

یه دستی رفت بالا !آقا اجازه ؟

بفرمایید

چون آدم های امروز آدم نیستند.


-بعد از اینکه حوا خلق شد از آدم خواسته شد به دنبال حوا بگرده بعد از یه مدت طولانی که آدم حوا رو پیدا می کنه:


آدم: سلام

حوا:علیک سلام کجا بودی؟باز رفته بودی ولگردی؟!

آدم:داشتم دنبال تو می گشتم باور کن هیچکی جز تو اینجا نیست!
حوا:مطمئنی؟!

و از آنجا شروع شد..!!



با اینکه 45 دقیقه خوابیده بودم اصلا احساس خواب آلودگی نکردم!


از جلسه ی بعد حتما صدارو ضبط می کنم !


خیلی خوب بود..




خدا اینجاست.

داشتم  آهنگی گوش می کردم که...! 

 

دیگه وقتشه که بارون بباره  

بریزه رو سره شبا ستاره   شبای انتظار    شبای دلتنگ 

که می زنه به شیشه ی دلم سنگ...  

 

 فکر کنم واقعا بارونه باید بیاد...  !! 

 

یه حسی میگه وقتی شب بارون میاد آدما یه چیز هایی یادشون میاد... 

آروم میشن.. 

کی میشه همه آروم باشن  

کی میشه آدما از ته دل بخندن 

کی میشه خدا؟! 

 

ا.ل.ه.ه.

چشماش سرده و خیره به ... چشمام سرد شد و خیره به ...

معدش اعتصاب کرده ...معدم اعتصاب کرد!

نمی خوابه چشماش ناراضین... خوابم نمی بره...

قطره های بارون و نمی شمره...منم نمی تونم بشمورم..

می خنده تا ...نمی تونم باهاش بخندم جون خندش از ته دل نیست..

تردید داره برای ارسال ولی من ندارم...ارسال می کنم تا بدونه...

دستاشم سرده پس دستامو براش گرم نگه می دارم...

چشماش خیره به سلامم بود ... چشمام خیره به جوابش...


دوستم دارم گرمی دستات و می بینم

راضی بودن چشمات

تموم شدن سه نقطه ها و راحتی تو


پس نگران چی هستی ؟!


آروم باش که   و الله کل شی قدیر...





۱ مهر !

کلاس زبان!!!
abv3lep4b8jrfylh67cr.jpg