-
نظم و عدل
یکشنبه 10 بهمن 1389 22:07
بسم الله الرحمن الرحیم ای موسی من شش چیز را در شش جا قرار دادم و بندگانم درجای دیگر آن رامی طلبند : 1-آسایش رادربهشت قراردادم ، دردنیا می طلبند. 2-علم رادرگرسنگی قراردادم ، درهنگام سیری می جویند. 3- بی نیازی رادرقناعت نهادم ، درزیادی مال می طلبند. 4-عزت رادر بیداری شب نهادم ، درجوارقدرتمندان می گردند. 5-رفعت...
-
باز کن پنجره را
یکشنبه 10 بهمن 1389 16:06
بسم الله الرحمن الرحیم there is a plan to make all of this right :) !
-
buzz
یکشنبه 10 بهمن 1389 11:40
-
دانی مشکل توان بریدن ؟ ۸->
جمعه 24 دی 1389 16:10
بسم الله الرحمن الرحیم پاره ی تن به هر جهت ! .. با پاره ی روحم چه کنم .. خدایا شکرت :)
-
خدا .. بغض سنگین :)
سهشنبه 14 دی 1389 22:32
بسم الله الرحمن الرحیم چند وقت است دلم می گیرد دلم از شوق حرم می گیرد مثل یک قرن شب تاریک است دو سه روزی که دلم می گیرد مثل این است که دارد کم کم هستیم رنگ عدم می گیرد دسته سینه زنی در دل من نوحه می خواند و دم می گیرد گریه ام، یعنی باران بهار هم نمی گیرد و هم می گیرد بس که دلتنگی من بسیار است دلم از وسعت کم می گیرد...
-
آیا؟
دوشنبه 29 آذر 1389 19:22
تو چی فکر می کنی؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذر 1389 08:33
آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان دلخسته دیدمت در آوار خیس باران وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی در برکهء دو چشمت نه گریه و نه خنده گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم چشم تو شاعرم...
-
آرامش روح
دوشنبه 8 آذر 1389 20:59
کیف می کردم وقتی برادرم زل می زنه به صفحه ی تلوزیون و مختارنامه نگاه می کنه! بعد هم می گه: چقدر خوبه این ها طرفدار امام علی (ع) و امام حسین (ع) دست هم برنمی دارند.. می گه لیلی و مجنون که عاشق آدم بودند آخرش اون طوری شدند خوب این ها عاشق خدا هستند... معلومه دست بر نمی دارند.
-
lifefact
جمعه 28 آبان 1389 21:31
آغاز به کار وبلاگ : 27 آبان 87 کامپیوتر کنار هال خونه. اینترنت و دایل آپ .. چایی می خورد تو اینترنت می چرخید. اطلاعات خیلی کمی داشت. سایت بلاگ اسکای تو هیستری بود. بازش کرد.. سایت فارسی یک سری مراحل و طی کرد! اصلا نمی دونست چرا وبلاگ می زنه؟ می خواست باهاش چی کار کن ه؟ . .. به همین خنکی و بی هیچ هدفی تاسیس شد!! اولش...
-
همیشه آرام باش ..
پنجشنبه 20 آبان 1389 18:34
برای داشتن آرامش : ۱ -نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا ۲-نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا ۳-نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا ۴-نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
-
به استاد هم گفتم! چادر...
چهارشنبه 12 آبان 1389 19:06
دخترک توی اتوبوس چادر بر سر ... نارنگی پوست می کند و سرش و بالا می گرفت و می انداخت کف اتوبوس! مثل خرگوشی که سر در برف کرده تا پیدا نشه! جرق ه! تا اومدم بگم : آ ! دوستم گفت : ببخشید دختر خانم لطفا نریزید درست نیست. خندید!!... و ادامه داد ... گفتم : ببخشید خانم اینجا فضای عمومی . حق الناس از این نظر ه که درست نیست. و...
-
ساختن
سهشنبه 11 آبان 1389 20:32
لحظه به لجظه ... ثانیه به ثانیه .. زندگیم بهتر می شود.. خدایا شکرت بهترین زندگی را خواهم ساخت!!... چون می خواهم..چون می توانم..
-
زندگی زیبا اما گاهی اشتباه می کنیم.
پنجشنبه 29 مهر 1389 00:11
خدا می دونم در اون حد نیستم. می دونم... ما از تو دم می زنیم. می گیم دوستت داریم ولی ... . ولی خدا نگرانم.. واسه کسانی که جلوی چشمم پر پر می شن. کسانی که پر از انرژی پر از خوبی پر از توانایی . . . اما نگرانند که کی یک نفر را زود تر به شام دعوت می کنه!؟ دنیا پر می شه از لیلی های دم دستی!.. خدا نیار روزی رو که دغدغه هام...
-
اون با من!!
سهشنبه 20 مهر 1389 22:55
بیا تا لیلی و مجنون شویم، افسانه اش با من بیا با من به شهر عشق رو کن، خانه اش با من بیا تا سر به روی شانه هم را ز دل گوییم اگر مویت چو روزم شد پریشان، شانه اش با من در میخانه چشمت، به گلگشته نگه وا کن خرابم کن خراب، آبادی ویرانه اش با من سلام ای غم، سلام ای همزبان مهربان دل پر پرواز وا کن چون پرستو، لانه اش با من مگو...
-
رنگین کمان
سهشنبه 20 مهر 1389 22:47
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید باز روشن می شود زود تنها فراموش نکن این حقیقتی است بارانی باید تا رنگین کمانی برآید...
-
آه شب
پنجشنبه 15 مهر 1389 00:52
مونسم جز آه یا رب نیست شبها تا به روز . . . خدا آبروم... رو سفیدم کن ..
-
امام صادق(ع)
دوشنبه 12 مهر 1389 15:20
بسم الله الرحمن الرحیم
-
آه ..
یکشنبه 11 مهر 1389 20:36
-
لبـــخند
سهشنبه 6 مهر 1389 10:10
رسمی که هیچ آه نگویند و جان دهند ما در میان مردم عالم گذاشتیم..
-
شور زندگی
چهارشنبه 24 شهریور 1389 12:41
حقیقت زندگی تویی زندگی کن..از نعمت های خدا استفاده کن شکرش کن. زندگیم بی درد است! خدایا شکرت :) شور زندگی را در بیاور پ.ن : هر وقت مرگ و جلوی چشمات دیدی بعد می فهمی حرفام تعجب هم نداشت خیلی!
-
شکر ۸->
یکشنبه 21 شهریور 1389 02:05
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست.. در سرای ما چه بشکن بشکن است هر شب :دی :)
-
پس رفت ...پس آمد!
شنبه 20 شهریور 1389 18:18
پارسال شب عید غمگین بود!غمگین ناراحت از این که ماه رمضون تموم شد.. اما امسال از این ماه رمضون هیچی نفهمید.. جبران می کنه خدا.. گوش بده به حرف هاش.. می دونه می فهمه . . یا ر ب .. دلم برای توست
-
از من حرکت از تو برکت
شنبه 20 شهریور 1389 18:14
زندگی گاهی تلخ گاهی شیرین... من در شروع زندگیم!!می خوام چند چیز و رعایت کنم!: تا بعد ایمان اخلاق صبر تلاش با توکل : )
-
صبر
پنجشنبه 18 شهریور 1389 01:33
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پر است صبر صبر . . . صبر لب خند دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پر است دیده از مهر و دل از عشق و لب از حرف پر است!
-
تو بگو استادم..
چهارشنبه 10 شهریور 1389 00:49
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم بندهی عشقم و از هردو جهان آزادم طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتاد من ملک بودم و فردوس برین جایم بود ادم آورد در این دیر خرابآبادم/ سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض به هوای سرکوی تو برفت از یادم/ نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم خرف دگر یاد نداد...
-
:-؟؟
پنجشنبه 28 مرداد 1389 00:55
سیب!
-
قصه ی سحر
سهشنبه 26 مرداد 1389 04:30
باز هم قصه ی سحر... قصه ی زنگ زدن بابا و بیدار کردن من اگر که خوابیده باشم! باز هم بوی شیر خرما و آب آلورا! که بابا به زور به خوردم می ده! بوی زود بیدار کردن بابا که بعد از این که سحری خوردی می ری می خوابی و درخواست می کنی واسه نماز بیدارت کنن! بوی سحری که خونه ی مامان بزرگ زندگی می کردی و صبح تو حال بزرگ و تاریک...
-
نور یا وحشت
سهشنبه 26 مرداد 1389 02:14
ترس یا نور؟ کدام را باور باید کرد؟ تو این ماه رمضون اینقدر فشار معنوی زیاد شده دارم می ترکم!:دی از حق الناس می ترسم... از زندگی می ترسم... از اتفاق های بد می ترسم... اگر عصبانی شدم مثل سریال ش ۱ زدم یکیو کشتم؟؟؟!!! اگر نیت هام خالص نباشه مثل ش ۲؟ اگر این اتفاق های ناگوار برای من بیافته مثل ش ۳؟ اگر کاری ناخواسته...
-
رها ترین :- ''
دوشنبه 25 مرداد 1389 22:38
همیشه دل و بزن به دریا :) رها باش...
-
غیر از خدا هیچکس نبود
سهشنبه 22 تیر 1389 00:14
آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند همان جایی که گفتند: "یکی بود و یکی نبود" !