-
آبی خاکستری
شنبه 9 آبان 1388 11:15
خواب رویای فراموشی هاست خواب را دریابم گه در آن دولت خاموشی هاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویاها می بینم و ندایی که به من می گوید : گرچه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است *** تو توانی بخشش داری دست های تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد . *** وای باران باران شیشه ی پنجره را باران شست از دل من اما چه...
-
آرامش
چهارشنبه 6 آبان 1388 14:59
مدرسه .. درس .. فکر .. خسته.. چقدر انسان های آروم خوبن .. همیشه سعی کردم آروم باشم تا به همه آرامش بدم اما الان که من نیازمند یک انسان آرومم.. فقط معلم زبانم باید به من آرامش بده ؟!
-
not important .
سهشنبه 5 آبان 1388 22:09
قدح بشکست و دل بشکست وجام باده هم بشکست خدایا در سرای من چه بشکن بشکن است امشب... دلم گرفته ! pain is such an uncomfortable feeling that even a tiny amount of it is enough to ruin every enjoyment
-
تولد
شنبه 2 آبان 1388 13:18
واسه تولد تو باید دنیا رو آورد ، ستاره رو سرت ریخت ، تو رو تا آسمون برد تولدت مبارک دوستم شادترین و آرام ترین زندگی رو از خدا برات می خوام. تولدت مبااارک دوستم
-
نی
جمعه 1 آبان 1388 19:51
خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریاد کردن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی، نوای بی نوایی است هوای ناله هایش، نینوایی است نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گل، بیماری سنگ قلم، تصویر جانگاهی است از دل علم، تمثیل کوتاهی است از نی خدا...
-
!
سهشنبه 28 مهر 1388 21:49
زبان بی زبانان بشنو از نی بشنو از نی چون حکایت می کند یا زبان بی زبانان بشنو از نی چون حکایت می کند!
-
نکته !
شنبه 25 مهر 1388 18:41
۱ـ تمامی روزها یک روزند تکه تکه میان شبی بی پاپان ... ۲ـ زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین می برد. ۳ـ تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است پس همیشه امید داشته باش. ۴ـ این شمایید که به مردم می آموزید چگونه با شما رفتار کنند . ۵ـ برای آنان که مفهوم...
-
تو همین جایی همیشه
جمعه 24 مهر 1388 01:13
خدایا شکرت می کنم شکر...ببخش خدا کمک کن بدون تو هیچیم... خدا ازت می خوام آسون کنی همه چیو چرا سخت؟ خدایا تا سادگی هست چرا پیچیدگی خدا امیدوارم کاری نکنم کسی ناراحت بشه خدا حرفی نزنم دل کسی بشکنه خدا عملی انجام ندم که تو نمی خوای خدا یه بنده ی ساده همین... کمکم کن بفهمم ..بدونم...خسته نشم از فکر کردن.. خدا بهم یادآوری...
-
بهشت روی زمین !
جمعه 24 مهر 1388 00:29
شباهت عجیبی به حرم امام رضا (ع) داره. کاش بازم ببینمش..
-
محبت
پنجشنبه 23 مهر 1388 23:50
ماه بهش گفت اگر پیامی نمی ده چرا ترکش نمی کنی؟ به ماه نگاهی کرد و گفت : مگه آسمون تو رو ترک می کنه وقتی نمی درخشی.
-
تغییر
چهارشنبه 22 مهر 1388 23:31
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 بر سر قبر کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: «کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگ تر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی...
-
همون طور که تو باشی !
چهارشنبه 22 مهر 1388 23:07
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 پیرمرد روی نیمکت نشسته بود و کلاهش را روی سرش کشیده بود و استراحت می کرد. سواری نزدیک شد و از او پرسید: هی پیری! مردم این شهر چه جور آدمایی اند؟ پیرمرد پرسید: مردم شهر تو چه جوریند؟ گفت: مزخرف. پیرمرد گفت اینجا هم همینطور. بعد از چند ساعت سوار دیگری...
-
بخشش
چهارشنبه 22 مهر 1388 14:19
TO ERR IS HUMAN TO FORGIVE DIVINE be bigger than your enemies and forgive others as often as you can. (feng shaun!)
-
بدون شرح
چهارشنبه 22 مهر 1388 13:58
توضیح نداره!
-
شانس!
سهشنبه 21 مهر 1388 22:09
اولین جمله ای که طی باز کردن ۱۰ کتاب چشمم بهش خورد! ۱-سوالی که غالبا مطرح می شود این است : وقتی در ساختار بدن کسی ناخوشی یا مرضی آشکار می شود یا یک نوع ناراحتی در زندگی او رخ می نماید.آیا می شود از طریق قدرت تفکر مناسب آن را از بین ببرد. و جواب مسلما بله است! (کتاب راز - راندا برن-ص ۱۵۱) ۲-من نه آن رندم که ترک شاهد و...
-
نزدیکی
دوشنبه 20 مهر 1388 17:11
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود و غیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست. استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد میزنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند میکنند و سر هم داد...
-
۹۰ سال زود تموم میشه؟!
یکشنبه 19 مهر 1388 22:42
حداکثر ۹۰ سال بیشتر و کمتر وقت داریم زندگی کنیم. حداکثر ۹۰ سال وقت داریم به چیزهایی که می خوایم برسیم حداکثر ۹۰ سال وقت داریم از خدا تشکر کنیم(حیف نیست ناشکری کنیم) حیف نیست همش غصه ی این ۹۰ سال و بخوریم!!! مواظب باشیم تو این ۹۰ سال دل کسی و نشکونیم. راحت زندگی کنیم...نترسیم. تلاش کنیم ۹۰ سال خوبی داشته باشیم!
-
زندگی
جمعه 17 مهر 1388 23:55
خدا.. . . . زندگی سخته؟ زندگی کردن سخته؟ شاید خیلی هم سخت نیست و فقط ما آدم هاییم که خیلی سخت می گیریمش. شاید هم من اشتباه می کنم و سخته. زندگی گاهی سخته گاهی آسون. گاهی می تونیم گاهی نمی تونیم. گاهی میشه گاهی نمیشه. بعضی وقت ها فراز داریم گاهی وقت ها هم فرود. گاهی اشتباه می کنیم گاهی درست عمل می کنیم. این میشه زندگی...
-
یاد..
چهارشنبه 15 مهر 1388 19:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا ﴿اسری/۴۴﴾ آسمانهاى هفتگانه و زمین و هر...
-
پاسخ
چهارشنبه 15 مهر 1388 15:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 حمید مصدق : تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام...
-
نمی دونم!
دوشنبه 13 مهر 1388 11:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 در واپسین لحظات و در اوج سکوت و تنهای ام صدای دلنواز یادت در قصه بی کسی ام می پیچد باز شب می شود و من از سیاهی می هراسم و باز دل خسته از فراق عشق می گریم و بر تلخی تمام غمهای زندگی ام اشک می ریزم وقتی می خواهم چهره تو را به یاد بیاورم چشمانم را می...
-
زندگی
جمعه 10 مهر 1388 23:27
کاش می دانستید که زندگی با همه وسعت خویش محفل ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی حس جاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگر اغاز حیات تا به جایی که خدا می داند
-
....
جمعه 10 مهر 1388 22:59
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 یک ساعت تمام بدون آنکه یک کلام حرف بزنم برویش نگاه کردم : فریاد کشید آخر خفه شدم چیزی بگو . گفتم : نشنیدی برو !!!
-
درد
سهشنبه 7 مهر 1388 15:52
....ناگهان جای زخم پیشانی هری به شدت تیر کشید . درد پیشانیش چنان شدید و بی امان بود که پیش از آن هرگز چنان دردی را تجربه نکرده بود چوبدستی از دستش افتاد ... با هر دو دوست سرش را گرفت زانو هایش خم شد و به زمین افتاد چشم هایش جایی را نمی دید... سرش چنان درد می کرد که گمان می کرد هر لحظه ممکن است فرق سرش از درد بشکافد..
-
چقدر سخته!
یکشنبه 5 مهر 1388 22:04
Normal 0 false false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 چقدر سخته که عشقت روبروت باشه نتونی هم صداش باشی.. چقدر سخته که یک دنیا بها باشی نتونی که رها باشی.. چقدر سخته چقدر سخته که بارونی بشی هر شب نتونی آسمون باشی.. چقدر سخته که زندونی بمونی بی در و دیوار نتونی همزبون باشی.. چقدر سخته چه بدبخته...
-
خدا
شنبه 4 مهر 1388 16:56
قرآن و باز کردم...(سوره ی اعراف باز شد...) و سرنوشت ما را هم در این دنیا و هم در آخرت نیکویی و ثواب مقدر فرما که ما بسوی تو هدایت یافته ایم خدا فرمود که عذاب من بهر که خواهم رساند ولیکن رحمت من همه موجودات را فرا گرفته و البته برای آنان که راه تقوی ژیش گیرند و زکات می دهند و به آیات خدا می گروند آن رحمت را بر آن ها...
-
ادبیات :)
شنبه 4 مهر 1388 11:36
امروز ۲ زنگ مدرسه بودیم هر دو زنگ ادبیات! دیشب فکرشو که می کردم کابوس می دیدم! ولی فوق العاده بود خیلی خیلی خوب بود... معلمی با اطلاعات در هر زمینه ای ! ۵ زبان بلد بود ! ۱۷ سالگی هم لیسانس گرفته بود!(این هارو خودش نگفت فهمیدیم!!) بهترین کلاسی بود که تا حالا بودم فوق العاده! امیدوارم استفاده ی لازم و از این معلم ببرم!...
-
خدا اینجاست.
جمعه 3 مهر 1388 20:17
داشتم آهنگی گوش می کردم که...! دیگه وقتشه که بارون بباره بریزه رو سره شبا ستاره شبای انتظار شبای دلتنگ که می زنه به شیشه ی دلم سنگ... فکر کنم واقعا بارونه باید بیاد... !! یه حسی میگه وقتی شب بارون میاد آدما یه چیز هایی یادشون میاد... آروم میشن.. کی میشه همه آروم باشن کی میشه آدما از ته دل بخندن کی میشه خدا؟!
-
ا.ل.ه.ه.
پنجشنبه 2 مهر 1388 03:28
چشماش سرده و خیره به ... چشمام سرد شد و خیره به ... معدش اعتصاب کرده ...معدم اعتصاب کرد! نمی خوابه چشماش ناراضین... خوابم نمی بره... قطره های بارون و نمی شمره...منم نمی تونم بشمورم.. می خنده تا ...نمی تونم باهاش بخندم جون خندش از ته دل نیست.. تردید داره برای ارسال ولی من ندارم...ارسال می کنم تا بدونه... دستاشم سرده پس...
-
۱ مهر !
چهارشنبه 1 مهر 1388 23:14
کلاس زبان!!!